جـــوان مـیـنـابــی

جوانان شهرستان میناب
Instagram

جـــوان مـیـنـابــی

جوانان شهرستان میناب

اسلایدر

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جـــوان مـیـنـابــی

فضایی برای معرفی هرچه بیشتر این شهر جنوبی ایران؛ همچنین تلاش برای معرفی آداب و رسوم، صنایع دستی، محصولات غذایی، کسب و کار و نوع گویش های مختلف این شهرستان به جوانان امروزی...

«مرجعی برای جوانان میناب»

۱۲ مطلب با موضوع «اشعار مینابی» ثبت شده است

شعر از سید هادی هاشمی


می ایستم
فرایِ فروچاله ها
و فرو میروم در فراز و فرود کلماتِ این دشت
یک روز فرایِ این دشت ،سبزیِ نخل ها
و امروز سیاهیِ فروچاله ها فرویِ آن

راستی
چه کسی
الفِ تو را واو کرد
تا فراگیر کند فرورفتنِ مرا در این واوهای عمیــــــــق؟؟؟؟؟ فرایِ دشت ، فرو، فروچاله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۰
میثم حسن زاده

 شهر مه

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

                


شهر مه شناخته إن با تولک و جلبیل خوسی

هما جلبیل که أپوشن داداون مون توعروسی

شهرمه شناخته إن با تغون و پیشون وکاشی

شیرون مغ أرهتی باوایی توی گراشی

یاهما پری و پروند و هما تولک و داسی

خوردن هوون جهله که أرهمون توی تاسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۸
میثم حسن زاده

توکجا خواب شدی

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

 

بی بی مینو!بی بی مینو!توکجاخواب شدی؟

به   کدامین   گنه أت    منحصر  قاب   شدی

توجفا دیده شدی مابه شماباخته إیم

برو   بانو   که  تو  اینجا  ته   مرداب   شدی

غم ماشد دوبرابر که چه آمدسرتان

ندریدی    و     دریدند    که    نایاب    شدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۸:۳۱
میثم حسن زاده

طنز تلخ ای نگاهون

شعر از :“هادی هاشمی” روستای گورزانگ

بپِ فاطکو غمونی دُخت و دوماری نهسته

بدی خو زیادی اِشنو وله حیف که لُوی بسته

هستومِن یه تا سوال و یه تا شهر جوابُم هادت

یه تا مینوی تو مینو دختْ خو به سرحدی نادت

په چه بو که گفشو بادن بپ فاطکوْ بیچاره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۷:۴۴
میثم حسن زاده

به باد رفت

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

به باد رفت " اینجا تمامی روزهای "شاد"رفت

سرهای کل نخیلات به"باد"رفت

رودخانه ها شده أند هم منابع حرص

شن های بستر آنها "زیاد"رفت

آنقدر به دروغ آب برده ای از آنامیس

که بین ما و شما "اعتماد"رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۹
میثم حسن زاده


نـوروز در مـیـنـاب

به کوشش سهراب سعیدی


آماده شدن برای نوروز در میناب

آماده شدن برای نوروز در میناب



نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است و آن واژه‌ای برخاسته از تاریخ ایران زمین است که به پاس نو شدن طبیعت و روئیدن سبزه و گل شروع می‌شود و در این ایام کتاب هستی اوراق خود را در مقابل دیدگان اهل خرد و نظر می‌گشاید و گردش ایام و گذرا بودن عمر را به انسان متذکر می‌شود.

نوروز عزیزترین روز سال نزد ایرانیان است به طوری که « اجرای مراسم جشن نوروز و گستردن خوان نوروزی در طول تاریخ بی‌نهایت با شکوه و جلال برگزار می‌شده است و در برخی از برهه‌های تاریخ با وجود مخالفت‌هایی که می‌شد نتوانستند این رسم و دیگر مراسم را که موجب وحدت و هویت ملی ایرانیان است از میان بردارند. » ( بیگدلی: 1383: 13)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۹
علیرضا جعفرى

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

قلعه میناب یتیم است”

قلعه ی    میناب    یتیم   أست
“نگاهش بکنید”
قلعه   أز  عهد   قدیم    است
“نگاهش بکنید”

روزگارش شده خاکستر و نابودشده

کار    إنسان     فهیم     أست
“نگاهش بکنید”

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۹
میثم حسن زاده

                  20 سال پیش                                                    7 سال پیش

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ


گشته أم یوسف این کوچه وبازار
“وتوإنگارنه إنگار”

از ضعف شدم نقطه پرگار
“وتوإنگارنه إنگار”

أزنخل واز آن جلگه أم اصلأأثری نیست

من خورد شدم چندین وچندبار
“وتوإنگارنه إنگار”

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۵۲
میثم حسن زاده

کوه جنوب

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

ناموس منی ،جان منی،نخل خمیده

برقامت رعنای تو خوبم چه رسیده

ازجور و جفاها شده ای معتکف عشق

رسوای درونت شده ای قد خمیده

امثال دماوندی و تو کوه جنوبی

هر چند که بی نامی تو ای زجر کشیده

کابوس بدی دیدم و خواب از سر من رفت

دیدم شده یک دشت پر از نخل خمیده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۵۶
میثم حسن زاده

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ


 “چیزی مپرس”

دیگر از آب کم و میناب من
چیزی مپرس
اصلأ از حال من و میناب من
چیزی مپرس

سنگ سختی خورده بر سر،مرگ مغزی گشته است

خواهش از غساله ودفن وکفن
چیزی مپرس

ذره ذره عضو آن را بندر از ما ها گرفت
یوسفی شد دیگر از آن پیرهن
چیزی مپرس

نخل و نخلستان و باغانش زبانزد بوده اند

حال از آن نخلان وباغان خفن
چیزی مپرس

تشنه لب ماندن دراین سن مرگ تدریجی توست

شاعراز آب و ازاین خشکی دهن
چیزی مپرس

بعد تو دیگر سراغ از ما نمیگرد کسی

زندگی بعد ازتو! أصلأ !خواهشأ
چیزی مپرس

زندگی بعد ازتو! أصلأ !خواهشأ
چیزی مپرس

شاعر”یعقوب یزدان پناه،گورزانگ”


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۵۱
میثم حسن زاده