مرحل به دست هُندن خُرما
این خرمایی که دستِ مان مراحل مختلفی پشت سر نُهُشتِی تا تبدیل به این خرمای خوشمزه بودِن.
مرحل به دست هُندن خُرما
این خرمایی که دستِ مان مراحل مختلفی پشت سر نُهُشتِی تا تبدیل به این خرمای خوشمزه بودِن.
بیوگرافی:
مرتضی نصیری گوکی متخلص به مجنون متولد ۱۳۴۰در قریه کریان از توابع شهرستان میناب بدنیا آمد در ۱۲سالگی اولین شعر خود را سرود،در۱۶سالگی در حالی که دوسال از مرگ مادرش و پدرش میگذشت استعداد شعری خود را جست و جو کرد و به باروری آن پرداخت در اوج ۱۷سالگی او راهپیمایی های انقلاب اسلامی آغاز شد به صفوف مردم پیوست ،۱۸ساله بودکه وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در ایام دفاع مقدس برای تحریک بسیجیان سلحشور به سرودن شعرهای حماسی به زبان فارسی و لهجه هرمزگانی در مجالس ،عزاها و محافل عمومی و صدا سیما هرمزگان پرداخت .
درسال ۱۳۶۰هجری در حین آموزش نیروهای اعزام به جبهه دست راست او از ناحیه مچ قطع گردید و صفوف جانبازان جنگ تحمیلی پیوست.
در سال۱۳۷۰تحصیلات و دوره ی راهنمایی را در میناب گذرانیده بود و دوره ی متوسطه را در حین خدمت نیز به پایان رساند و به اخذ درجه ی ناوسالاری سومی در نیروی دریایی سپاه مفتخر گردید
او در سال های ۵۹به عضویت انجمن شعر و ادب استان در آمد و در سال۷۳ اولین مجموعه شعر خود را به نام گپ گنوغ با دولهجه ی محلی و فارسی منتشر کرد
میناب
بروباران ای دو یار مهربان
ای صفای باغ و گل از رویتان
جمله اندر انتظار مهرتان
بلبل و کبک و چنار و بوستان
دوریتان داده بس آزارمان
خشکسالی ها نموده زارمان
رود میناب آنکه هرشام و سحر
باغ و بوستان را نمودی پر ثمر
می نمودی آبیاری سر به سر
دشت میناب عزیز پر گهر
باغ های بهمنی گویی بهشت
بازیاری آن ده مینو سرشت
از دهوسطی تا گلشوار و « دهو»
شهوار و مُغ بریمی تا کلو
کردر و درباغ و دودو باصفا
می نمودند مردمش شکر خدا
روستای با صفا گورزانگ بود
مظهر لطف خدا گورزانگ بود
هم نصیرایی و تمبانو دگر
باغگلان و تمب بساط و تمب گهر
دیگر آن بنذرک آن خاک عزیز
هم دلالون و سُبهتی تا کمیز
جملگی شاداب بود از آب تو
آب شیرین و زلال و ناب تو
کودکان اشنو کنان در جوی ها
در گُرَهگاهی بشستی روی ها
ای همه عمران و آبادی زتو
پاکی و لطف خدادادی زتو
تا تو بودی زنده ،شادی زنده بود
خرمن و گنجشک و ماهی زنده بود
اِشکَنِهری بود آوازش بلند
تا به خرمن ناید از مرغان گزند
جوی تُمبِک پر زپیچ وتاب بود
یک قلم پا ، چهَ بکنی آب بود
توی مشتا ، گونیون کُنگ حلو
صف به صف بود از کلیبی تا چلو
کریان و راونگ بودی گلستان
جای نیکو مردمان نکته دان
تا که ناگه خشک سالی شد پدید
رخت بست از جان ما نور امید
نخلهای پر ثمر خشکیده شد
نخلداران را امل برچیده شد
خرمن و ماهی گُل نابود شد
چاه ها خشکید و شادی دور شد
لیمو و انبا دگر ناورده بر
خشک گشت و باغ شد زیرو زبر
رود خشکید وزمین لب باز کرد
مرد ماهی مرغ هم پرواز کرد
بارالها ای خدای چاره ساز
چون تویی بیچارگان را چاره ساز
بحر ما باران رحمت کن عطا
ای عطا بخش کلام هل اتی
شعر از سیدحسن موسوی
🔶 دهو
روستای زیبای دُهو درغرب شهرستان میناب قرار اِیگِفتن که فاصله اش با مرکز روستا(تیاب)۵کیلومترن و با مرکز شهر ۱۵کیلومتر
که از شمال بَ روستای نَخل اِبراهیمی، از جنوب به جنگلهای زیبای سولان کِ محل رُشد کَرَت إن،از غرب بِ بندر تیاب و از شرق به شهرستان میناب راه اِیشَستِن،
دهو در لغت به معنای قرار گرفتن بین دو آب هَستِن
قبلاً شون اَگفته که بخاطر این اسم إیجا دُهو شو دادن، کِ بین دو هو قرار اِیگِفتن، یعنی بین رودخونه مینو و دیریای تیو(تیاب)
شغل اکثر مردمش دامداری و کشاورزین که متٱسفانه بخاطر بی آبی مغون همه خشک بودن
اقتصادشون هم از راه کشاورزی، دامداری، ماهیگیری، و تجارت با کشورون حوزه خلیج فارس تٱمین ابودَ.
باز باران با ترانه/دیشب آمد نم نمانه
همره یک باد وحشی/قطره قطره،نازدانه
ای خدای مهربانی/قدردانیم مخلصانه
میکشد میناب و سدش/انتظاری عاجزانه
تاکه بخشی اندکی از/حسن و لطف بی کرانه
یاد می آرم زمانی/بارش سخت شبانه
بر سر این شهر زیبا/هفته ها ، چه بی بهانه
سفره های زیر زمینی/مملو از آب خزانه
سبزی باغات میناب/موج می زد ماهرانه
دور میگشتم ز خانه/سوی روستا ، شادمانه
اینک اما خشک گشته/تا به حد محرزانه
کرده ویران روستا را/چاله ها، خانه به خانه
سهم شهرم از زمستان/باد و خاک وحشیانه
ای خدای خوب و رحمان/از تو خواهیم خاضعانه
تا دهی ما را نجات از/خشکسالی زمانه
ای نصیر ذکر خدا گو / او که باشد جاودانه
شاعر : محمدامین محمدی ( نصیر)
0 : میناب
میناب گلستانَ.
همه جاش باغ و بوستانَ.
بخاطرِ هوِ زمزم.
بهترین شهرِ استانَ.
چه بو باغونِ سرسبزش.
چه بو په اون همه ارزش.
یه جایِ خوش وسرسبز نین.
همه محرومن از گردش.
کجا روباغونِ انبا.
چه هوندن واسرِ لیمو.
یکی بیات جواب هادیت.
که اصلاً مینابمو چی بو.
هر وجبِ خاکِ میناب.
بویه گل هسته وگلاب.
چطور مه از شهرخونگم.
بندرگاه گپِ تیاب.
تلویزیون تبلیغ اکن.
مارکو چه اتواردن به ما.
یخوخوتو فکربکنی.
اول هوندن به شهرما.
اگن وقتی مارکوپولو.
تا که رسی به ای گلو.
بلکل همه ایادی رو.
خطرراهومشکلو.
میناب همیشه گپ بودن.
با اهل و بانصب بودن.
همیشه به روستاوونی.
دلسوز به مثل بپ بودن.
بندراز یادت نرت.
یوقت گیج نرت سرت.
روخونیه مینووَ.
که ایکشی دست روسرت.
بندراز یادت نرت.
خارری مثل زرک .
روخونیه مینووَ.
که ایشو جونوگورت.
کسی اصلاً هواسی هه.
کسی دلیل خاصی هه.
به چه به میناب نارسن.
بفهم کارشوقناسی هه.
میه میناب شوپرند.
هوِ میناب شوچروند.
میناب وا نیناب بو.
سرِ میناب شوسروند.
سرگِ میناب شوچلند..
تویِ مُخچارِچِلُو.
دگه نین یه قطره هٌو.
که گلوخوترکنن.
دگه باغون چلُو.
بسم الله الرحمن الرحیم
مه چوک مینووم ،کارم گورجه کارین/
جعبه ی خالی اخرم به کارگرون اگم بیه /
کنکون تو جو ازنم /
وا کارگرون بلند گپ ازنم/
گل اگم و گل اشنووم ، الکی خنده ازنم /
لو دریا انینوم خاطره زنده اکنم /
پاچک زیر شلواری بالا اکشم /
به خیال خودوم که خیلی خوشم /
ماشین شاسی بلند اخروم جان خودت /
سفر اروپایی ارم جان خودت /
خلاصه تا وقتی گورجه ون بدست اتان /
نقشه و خواب و رویا تو ذهن مان/
چک ام کشی، وام ام گه ، نصفی ام دا /
گورجه ون نرسیدن به گمونوم کم ام وا /
جمع اکنیم ، بار ازنیم ، در خونه ون ابریم /
افروشیم تا پول کارگرون در بیاریم /
دفعه بعد که اوامون گورجه بچنیم /
تمام آرزون مو مثل گروجه ون به فنا ابریم /
حالا حساب اکنیم چطور زمستون سر کنیم /
چطو پول کارگرون پرداخت بکنیم /
به کارگری اریم سر صبح به مینو /
حالا که نین رسیدن فصل لیمو /
گونی به پشت اکشیم/
آ قدر فشار اتاریم که لیمو شبیه گورجه ابینیم /
با تشکر از سعید حمیدی و جلیل گروزاده از روستای تلنگ آهوگانی
بندر کلاهی
بندر کلاهی از توابع بخش بندزرک، شهرستان مینابن
این روستا در کنار تنگه هرمز و دیریای نیلگون خلیج همیشه فارس و دیریای عمان و در امتداد کوهون مکران قرار ایگفتن، سابقه تاریخی این روستا حدود ۳۰۰ تا۳۵۰ سالن، اکثرأ مردمش از طرف سیستان و بلوچستان و جاسک مهاجرت شو کردن به این روستا به همین دلیل مذهب اکثرأ شون، اهل سنت و شافعین، شغلشون هم کشاورزی و دامداری و صیادی و دیریا نوردین،
جمعیت این روستا که جز بزرگترین روستاون مینابن، طبق سرشماری سال۱۳۹۳، که انجام بو ،۶۲۰۰ نفرن، که ۱۲۲۸ خانوار ایشستن،
فاصله اش با روستای مازغ پایین ۴ کیلومتر، با بندزرک ۹ و با میناب ۳۵ کیلومترن، لهجه شون هم بلوچین، و لباس شون همه جومه بلوچین.