جـــوان مـیـنـابــی

جوانان شهرستان میناب
Instagram

جـــوان مـیـنـابــی

جوانان شهرستان میناب

اسلایدر

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جـــوان مـیـنـابــی

فضایی برای معرفی هرچه بیشتر این شهر جنوبی ایران؛ همچنین تلاش برای معرفی آداب و رسوم، صنایع دستی، محصولات غذایی، کسب و کار و نوع گویش های مختلف این شهرستان به جوانان امروزی...

«مرجعی برای جوانان میناب»

۲ مطلب با موضوع «حکایت های امروزی» ثبت شده است

مادر بزرگ و مشکل ویچت !!!



نیمه‌های شب بود که متوجه شدم یه نفر ظاهراً با کف دست محکم داره میکوبه به درِ اتاقم.گفتم: کیه؟ جوابی رو نشنیدم. در زدن همچنان ادامه داشت. ولوم صدامو بردم بالاتر و داد زدم: کیه؟  مادربزرگ گفت: واکن ننه، منم ! در رو باز کردم با عجله اومد تو.

گفت: ننه، ویچتم قطعه دارم دیوونه میشم! وارد نیستی درستش کنی؟

گفتم: مادربزرگ می دونی الآن ساعت چنده؟

بذار واسه بعد، الآن می خوام بخوابم ملتمسانه گفت: لااقل راهنمایی‌ام کن.

در جواب گفتم: برو از بازار بگیر.

کمی ناراحت شد و بدون گفتن شب به خیر رفت.
طفلکی صبح روز بعد رفته بود بازار و به تعدادی مغازه موبایل فروشی سر زده بود که به گفته خودش درست و حسابی تحویلش نگرفته بودند.

میگفت: ننه، به محضی که به یکی شون گفتم چرا درست جواب نمی‌دین؟! این همه راه اومدم بازار ویچت بخرم! قاه قاه خندید. تازه دیدم همکارش هم داره چپ چپ نیگام می کنه که کمی مشکوک شدم و از مغازه‌ش اومدم بیرون.

مادربزرگ گفت، به یکی از مغازه دارا که در جواب من لبخند ملیحی می‌زد، گفتم: عذر می‌خوام مگه سوال من خنده داره؟

 گفت: مادر، شما احتمالاً نرم افزار بازار می‌خواین که برنامه‌ی ویچت رو دانلود کنی؟

درست سر در نیاوردم اما واسه این که کم نیارم گفتم: درسته همین که شما می‌گین.

مغازه داره گفت: مادر، باید بری اینترنت و از اون جا دانلود کنی.


سرتون رو درد نیارم، مادربزرگ ادامه داد:  می‌خواستم بگم ننه، من با این پا درد و کمر دردم، با هزار گرفتاری اومدم بازار! حالا چطوری برم اینترنت بعد اون وقت با این سن و سالم چه جوری دانلود کنم؟! که پیش خودم گفتم شاید باز ضایع بشم جلدی از مغازه زدم بیرون...


نتیجه: یکی نیست بگه مادر بزرگ، آخه شما ویچتو می‌خواین چه کار؟ اونم این وقت شب!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۴:۵۲
علیرضا جعفرى

آبگـوشت پـیـر زن

 

تـویه قصـابیَم که یه پیرزن میـاد تو و یه گوشه وامیسـه...

یـه آقـای خوش تیپـی هم میاد تو. با لحجـه محلـی میگـه:

سِـلام داش ممد ، قـربـانِ دَسِـد ، یه دو سه کیلـو نـرمَـه (فیلـه) بـکش عَـجَـلَـه دارم...

تو همیـن گیـر رو دار راه می افتـم بـه طـرف در خـروج. گـوشتـم رو سبک سنـگیـن می‌کنـم و می خـوام از قصـابـی بـرم بیـرون که صـدای " کیشت کیشت " تیـز کردن چـاقـوی قصـاب می پیچـه تو گوشـم. قصـاب شـروع می کنـه به بـریـدن فیلـه و جدا کردن اضـافـه‌ها و آشـغـالاش...

همینجـور که داره کـارشـو می‌کنـه رو بـه پـیـرزن می کنـه میگـه: چـه مِـخـای نَـنَـه؟

پـیـرزن میـاد جـلـو. یـه پـونـصـدی مـچـالـه مـی زاره تو کفـه تـرازوی دیجیتـال و میگـه:

اینَـه گـوشت بـده پِسَـرِم...

یه آه سرد میکشـم. تو دلم میگم، ای داد بـیـداد .

قصـاب یه نگـاهـی به پونصد تـومنـی میکنـه؛ میگـه: پُـونصَـد تُـومَـن کِـی

گوشت مُـوکـنَـه نَـنَـه!

فَقَط اِشغـال گوشت میـشَـه، بـدم؟

پـیـرزن سـرش رو بـه یـه طـرف کـج میـکنـه و بـا یـه خنـده تـلـخ مـیـگـه: بــده

قصـاب آشغـال گوشت‌هـای اون جـوون رو که جـدا کـرده مـی‌ذاره واسـه پـیـره زنـه

اون جـوونـی که فیلـه سفـارش داده همیـن جـور کـه بـا مـوبـایـلـش بـازی می‌کنـه میگـه:

سگ مَـه(من) نـرمـه‌ هم با نـاز مـو‌خـوره...!! بـایـد نیـم پـز کنـم بـراش! سگ

شـمـا چـجـوری ایـنـارَه مـو‌خـورَه؟

پـیـرزن جـوون رو ورنـداز می کنـه و نگـاهـش می لـغـزه روی شلـوار جـوون که بعضـی جـاهـاش ریـش‌ریـش شده و پـاره پـورس! البتـه نـه از رو کهنگـی مـدش اینجـوریـه!!! و میگـه: سـگ؟

جـوون میگـه آره دیـَه.

پـیـرزن میگـه : مُـوخـورَه دیـه رولَـه! . . . شـکـم گُـرُسـنَـه سَـنـگـم مُـو‌خُـوره!

 جـوون بـاز پـرچـونگـی میکنـه و میگـه: نـژادش چیَـه مـادری؟!
پـیـرزنـه کمـی بـه فکـر فـرو میـره بـعـد یهـو مـثـل اینکـه چیـزی پـیـدا کرده بـاشـه میگـه: بشش مِـیـگـن تُـولَـه سَـگِ دوپـا . . . تـازه یکـی نیس! چنـتـان رولَــه!

جـوون میگـه: گـرفتـیـدمـان نَـنَـه؟

پـیـرزنـه میگـه: اینـارَه بـرا بچـه‌هـام مـخـام رولَـه . . . مِـخـام آوگـوشت بـار بـذارم!

انگـار یـه پـارچ آب یـخ ریختـن روی پـسـره. رنگـش عـوض میشـه . . . فقط نمی دونـه چطـور آب شـه بـره تـو زمـیـن...!!!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۳۴
علیرضا جعفرى